رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
تته پته-لکنت زبان
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
دو پولی-کالای بی ارزش
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
چیلی-بدبیاری
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
زهره کردن-بسیار ترساندن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
بد زبان- بد دهن
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
حمله ور شدن-یورش بردن
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
چغل خوری-سخن چینی
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
از زبان افتادن(لال شدن)
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
تلخه-تریاک-سوخته
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
آکِله-جذام-زن سلیطه
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
از دست دادن-گم کردن
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
جگرک-نگا. جغور بغور
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
زیاده روی-افراط-اسراف
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
جوراجور-دارای انواع گوناگون
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
زار-کوتاه شده ی زایر
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
چشم کردن-چشم زدن
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
بالا آوردن-استفراغ کردن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
دهن-واحد آواز خواندن
بر وفق-مطابق-موافق
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
بقچه بندی-ران چاق
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
باب دندان-مناسب طبع و حال
بَهمان-فلان
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
پات-بی آبرو-بی تربیت
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
چشمک-ایما و اشاره به چشم
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
چار سر-حرف مفت-متلک
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
زیر چاقی-مهارت
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
به چشم-اطاعت می شود
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
حرف گوش کن-حرف شنو
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
به درک- به جهنم
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
دهن دره-خمیازه
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
خیابان گز کردن-ول گشتن
پس افتاده-بچه ی کسی
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
زحمت کشیدن-کار کردن
تخته زدن-پنبه زدن
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
خیر مقدم-خوش آمد
اطفال باغ(گلهای تازه)
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
دیر فهم-کند ذهن-کودن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
زیر چاق-حاضر-آماده
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
جامه شور-رختشوی
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
جسته دوزی-نوعی دوختن
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
ته خوار-بچه باز
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
تنبان درآر-بی حیا-دریده
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
دست و بال-دور و بر-اطراف
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
دنده کج-کج خلق-یکدنده
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
دک کردن-از سر وا کردن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
دست خوش !-آفرین
رودل-سنگینی معده
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
ارباب حجت(اهل منطق)
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
پا شدن-از جا برخاستن
چراغ باران-چراغانی
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
زود رنج-نازک دل-حساس
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
چرند-حرف پوچ و بی معنی
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
دهنه سرخود-بی بند و بار
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
خاطره-یادگار
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به دست آوردن)
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
زاهرو-دالان-سرسرا
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
آشنا روشنا-دوست آشنا
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
خرده خرجی-خرج های اندک
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
تن خواه-پول نقد-زر و مال
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
پشتی-بالش-حمایت
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
آکَل(آقای کربلایی)
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
در دست-آماده-حاضر
پیر شَوی-عمرت دراز باد
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
فرسوده و خراب شدن
جَفت-چوب بست انگور
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
بی مخ-بی عقل-شجاع
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
خارج از حد-بیش از اندازه
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
خرده قرض-بدهی اندک
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
به سر دویدن- با سر رفتن
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
تو دوزی-دوختن از درون
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
احدالناس(کسی، فردی)
بی فک و فامیل-بی کس و کار
آت و آشغال-وسایل کهنه و بیمصرف
باش !-نگاه کن-ببین
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
چوچول باز-دغل-بی حیا
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
تاریخچه-تاریخ مختصر
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
دود-دخانیات-مواد مخدر
خیس شدن-تر شدن
پیاله فروش-میخانه چی
دود چراغ-کشیدن شیره
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
پینه زدن-وصله کردن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
تند و تیز- تند تیز
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
چای صافی-نگا. چای صاف کن
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
بنا کردن-شروع کردن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
چرند گو-یاوه گو
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
الفرار-گریز-بگریز !
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
چرند گو-یاوه گو
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
دسته-ساعت دوازده
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
پیش پیش-جلو جلو
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
الحق(بهراستی، حقیقتن)
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
حق البوق-رشوه
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
افسارگسیخته-سرکش
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
خرده قرض-بدهی اندک
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
جیره بندی-سهم بندی
برخورد-بهم خوردن-تصادف
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
بی معنی- بیخود
آب آتش زده(اشک)
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
د ِ-پس-آخر
دست فرمان-مهارت در رانندگی
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
تک پران-زن نانجیب
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
پنج تن آل عبا- پنج تن
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
چُر-ادرار
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
چنار امام زاده صالح-متلک بد
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
آزگار(زمان دراز)
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
بازار کوفه- بازار شام
دوره-مهمانی-زمانه
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
دلجور-همدل
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
تریاکی-معتاد به تریاک
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
دست دوم-کار کرده-مستعمل
پیش رس-زود رس
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
چیز خور-مسموم شده
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن