کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت مردم کوچه و بازار فارسی قسمت بیست و یک

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

تته پته-لکنت زبان

 

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

دو پولی-کالای بی ارزش

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

 

چیلی-بدبیاری

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

زهره کردن-بسیار ترساندن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

 

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

رُک زده-زل زده-خیره شده

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

بد زبان- بد دهن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

حمله ور شدن-یورش بردن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

چغل خوری-سخن چینی

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

از زبان افتادن(لال شدن)

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

تلخه-تریاک-سوخته

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

پر و پخش-پراکنده

آکِله-جذام-زن سلیطه

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

حق-باج سبیل-رشوه

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

 

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

از دست دادن-گم کردن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

جگرک-نگا. جغور بغور

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
زیاده روی-افراط-اسراف

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

جوراجور-دارای انواع گوناگون

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

پا سوخت-پا بد-بد شانس

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

زار-کوتاه شده ی زایر

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

چشم کردن-چشم زدن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

بالا آوردن-استفراغ کردن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

دهن-واحد آواز خواندن

بر وفق-مطابق-موافق

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

 
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

بقچه بندی-ران چاق

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

 

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

باب دندان-مناسب طبع و حال

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

بَهمان-فلان

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

پات-بی آبرو-بی تربیت

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 

چپری آمدن-زود آمدن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

چار سر-حرف مفت-متلک

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

زیر چاقی-مهارت

 

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

به چشم-اطاعت می شود

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

 

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

حرف گوش کن-حرف شنو

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

به درک- به جهنم

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

دهن دره-خمیازه

 

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

خیابان گز کردن-ول گشتن
پس افتاده-بچه ی کسی

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

زحمت کشیدن-کار کردن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

تخته زدن-پنبه زدن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

خیر مقدم-خوش آمد

اطفال باغ(گل‌های تازه)

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
 

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

چَخ چَخ-عیش و عشرت

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

دور و دراز-فراخ و وسیع

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

زیر چاق-حاضر-آماده

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

جامه شور-رختشوی

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

 

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

 

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

 

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

جسته دوزی-نوعی دوختن

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

 

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)
ته خوار-بچه باز

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

تنبان درآر-بی حیا-دریده

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

دست و بال-دور و بر-اطراف

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

 

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

دنده کج-کج خلق-یکدنده

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

دک کردن-از سر وا کردن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

 

دست خوش !-آفرین

رودل-سنگینی معده

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

 

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

ارباب حجت(اهل منطق)

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

پا شدن-از جا برخاستن
چراغ باران-چراغانی

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
زود رنج-نازک دل-حساس

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
چرند-حرف پوچ و بی معنی

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

دهنه سرخود-بی بند و بار

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

 
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

درب و داغان شدن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

زاهرو-دالان-سرسرا

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

عینک ذره بینی بسیار قوی

آشنا روشنا-دوست آشنا

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

زمین گذاشتن سر-مردن

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

خرده خرجی-خرج های اندک

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

تن خواه-پول نقد-زر و مال

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

پشتی-بالش-حمایت
د ِ-حرفی برای بیان مداومت

آبِ خشک-آب بسته

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

 
آب دندان خوردن-حسرت خوردن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

آکَل(آقای کربلایی)

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

در دست-آماده-حاضر

پیر شَوی-عمرت دراز باد

 

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

 

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

 

فرسوده و خراب شدن

جَفت-چوب بست انگور
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

 

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

 

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

بی مخ-بی عقل-شجاع

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

 

خارج از حد-بیش از اندازه

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

 

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

خرده قرض-بدهی اندک

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

 

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

به سر دویدن- با سر رفتن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

تو دوزی-دوختن از درون

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

احدالناس(کسی، فردی)

 

بی فک و فامیل-بی کس و کار

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف
باش !-نگاه کن-ببین

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

چوچول باز-دغل-بی حیا

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

تاریخچه-تاریخ مختصر
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

دود-دخانیات-مواد مخدر

خیس شدن-تر شدن

پیاله فروش-میخانه چی
دود چراغ-کشیدن شیره
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

پینه زدن-وصله کردن

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

تند و تیز- تند تیز

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

چای صافی-نگا. چای صاف کن

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

 

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

 

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

بنا کردن-شروع کردن

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

چرند گو-یاوه گو

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

الفرار-گریز-بگریز !

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

 

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

چرند گو-یاوه گو

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

دسته-ساعت دوازده

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

پیش پیش-جلو جلو

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

حق البوق-رشوه
خط کش-وسیله ای برای زسم خط

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

 

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

افسارگسیخته-سرکش

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

خرده قرض-بدهی اندک

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
 

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

جیره بندی-سهم بندی

برخورد-بهم خوردن-تصادف

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

بی معنی- بیخود

آب آتش زده(اشک)

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

د ِ-پس-آخر

دست فرمان-مهارت در رانندگی

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

تک پران-زن نانجیب

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

پنج تن آل عبا- پنج تن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
چُر-ادرار
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

چنار امام زاده صالح-متلک بد

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

آزگار(زمان دراز)

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

بازار کوفه- بازار شام

دوره-مهمانی-زمانه

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

دلجور-همدل

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

تریاکی-معتاد به تریاک

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

پیش رس-زود رس

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

 
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

چیز خور-مسموم شده

 

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

چراغ باران-چراغانی

 

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

Related posts