مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 236

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

 

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
 

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

آکله فرنگی-سیفلیس

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
چنگول زدن-پنجه زدن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

آتشی(تندخو، زودخشم)

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

زاچ-زائو

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

حیوونکی-نگا حیوانکی

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

خجالتی-کم رو-پرحیا
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

پیش رس-زود رس

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

 

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

خارج از حد-بیش از اندازه

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

 

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

 

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

بفرما زدن-تعارف کردن

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

 

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور
ابوقراضه(ابوطیاره)

ازرق(چشم زاغ)

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

بر ملا شدن-آشکار گشتن
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

 

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

چلک بازی-بازی الک دولک

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

دم بازی-چاپلوسی-تملق

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

 

ارباب حجت(اهل منطق)

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

بَر و بیابان-دشت و صحرا

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

 

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

 

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

ارزانی-بخشیدن-دادن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

باب شدن-معمول و رایج شدن

 

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

دبه کردن-دبه در آوردن

ترش کردن-عصبانی شدن

جیک-صدا-آواز

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

دسته جمعی-باهم-گروهی

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

 

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

آمده-شوخی و لطیفه

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

چی-چه-چیز

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

جُستن-چیز گمشده را یافتن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

جود-یهودی-حهود

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

بُراق-خشمگین-عصبانی

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

ددر رفتن-بیرون رفتن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

راپرت-گزارش-خبر

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

بامبول زدن-حقه سوار کردن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

دست فروشی-شغل دست فروش

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

خروس خوان-هنگام سحر

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

چرکوندی-لکه دار کثیف

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

 
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

خرکچی-چارپادار

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

چروکیدن-چین دار شدن

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

جز زدن-ناله و زاری کردن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

خاکروبه-زباله-آشغال

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

افتادن بچه-سقط شدن جنین

چنبره زدن-حلقه زدن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

بفرما زدن-تعارف کردن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

انگشت کردن(انگشت رساندن)

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

آبِ خشک-آب بسته

آبِ خشک-آب بسته

آتش بی‌باد(ظلم، می)

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

زانویی-زانو

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

پا خوردن-فریب خوردن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

حدمتکار-مستخدم

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

 

چین چینی-پر چین

بادپا-تند رو-تیز تک

تُف کار-بچه باز

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

درب و داغان شدن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

چاخان پاخان-دروغ

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

زاهرو-دالان-سرسرا

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

تخم چشم-مردمک چشم

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

درمانگاه-جای درمان بیمار

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

دومندش-دوم از آن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

جیش-ادرار در زبان کودکان

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

 
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

توالت کردن-آرایش کردن
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

حمله کردن-یورش بردن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

آب شیراز-شراب

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

 
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

حضرت عباسی-راست و درست
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

 

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

ریش شدن-ریش ریش شدن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

ازدست‌رفته(عاشق)

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

حیوونکی-نگا حیوانکی

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

بامب-توسری

 
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

 

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

چو انداختن-شایعه پراکندن
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

 

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

پیش کردن-راندن به جلو

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

دور از جناب ب-لانسبت

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

دان-دانه-چینه

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن
خروار-کنایه از مقدار زیاد

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

دسته-ساعت دوازده

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

بنا-قرار

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

 

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)
خاطر داشتن-به یاد داشتن

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

دیر کردن-تاخیر کردن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

چروک-چین و شکن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

 
دمرو-کسی که دمر خوابیده

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

خوش منظره-خوش نما-زیبا

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

زبان نفهم-کودن-بی شعور

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

پزا-زود پخت شونده

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

چشمه-نوع-قسم

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

خرجی-پول لازم برای گذران روز

 

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

دوا قرمز-پرمنگنات

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

رودل-سنگینی معده

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

تِر زدن-خراب کردن کار

 

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

دو پا-انسان

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

زرد گوش-بی رگ-ترسو

عینک ذره بینی بسیار قوی

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

بامب-توسری

 

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

 
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
خانم آوردن-پا اندازی کردن

زبیل-آشغال-زباله

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

آتشی(تندخو، زودخشم)

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

بچگی کردن-بیخردانه

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

خیس شدن-تر شدن

 

چراغ الله-نگا. چراغ

پاتال-سالخورده-پیر

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

چنگول زدن-پنجه زدن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

پهن شدن آفتاب-روز شدن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

خستگی در کردن-استراحت کردن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

حاجیت-بنده

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

چوب بندی-داربست

 

چشم و همچشمی-رقابت

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

چلچل-خال خالی-ابلق

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

 

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

خوش رو-زیبا-خندان

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

تیز بزی-فورن-بی درنگ

چینه-دیوار گلی

 
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

جمع و جور-منظم و مرتب

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

 
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

 
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

آکله فرنگی-سیفلیس

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

جاگرم کردن-در جایی ماندن

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

پا برهنه-بدون کفش

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

بازار مکاره-بازار موقت

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

 

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

بنا کردن-شروع کردن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

ازدست‌رفته-عاشق

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
چانه-گلوله ی خمیر نان
از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

Related posts