نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 170

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

پنزر- پندر

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

چله-چاق-چرب و چیلی

 

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

 

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
آتشی شدن(از کوره در رفتن)

امن و امان(بدون بیم و هراس)

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

چرک و خون-چرک آلوده به خون

 

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

باد گرفتن-مغرور شدن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

اشک تمساح-گریه ی دروغین
آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

 

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

جان جانی-صمیمی-یکدل

چرک کردن-عفونت کردن زخم

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

بار سرکه- ترش ابرو

روغنی-آلوده به روغن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

اُرُسی(کفش)

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

بده بستان-داد و ستد-معامله

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

زیر چاق-حاضر-آماده

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

چنگک شدن-چنگ شدن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

چسبیدن-لذت دادن

مطلب دیگر :   لینک چیست

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

چوغ-چوب

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

آب شیراز-شراب

چَخ چَخ-عیش و عشرت

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
تمام و کمال-کامل-به تمامی

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

چک و چانه-کنایه از دهان

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

جرینگ-صدای سکه های پول

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

 

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

 

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

زیر تشکی-رشوه

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

Related posts