لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 64

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

تند و تیز- تند تیز

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

اطفال باغ-گل‌های تازه

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

حلال-زن یا شوهر

دزد و دغل-نادرست و مکار

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

 

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

 

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

 

حساب کردن-پرداختن خرج

آکِله(جذام، زن سلیطه)

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

 

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

تل انبار-توده-انباشته

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

چل مرد-مرد کوتاه قد

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

بوی نا-بوی ماندگی

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

این سفر-این بار

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

ژوکر-آدم همه فن حریف

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

زبیل-آشغال-زباله

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

پیش-برنده-آن که جلو است

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

حلال زاده-پاک و نجیب

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

دو پا-انسان

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

خیط کردن-نگا. خیت کردن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

دزد و دغل-نادرست و مکار

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

جوغ-جوی آب

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

پنج تن آل عبا- پنج تن

 

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

فال بد زدن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

خوش رو-زیبا-خندان

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

دسته جمعی-باهم-گروهی

چهار دستی-فراوانی

حال و بار-وضع زندگی

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

خودسر-گستاخ-سرکش

چله ی زمستان-سرمای سخت

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

دوبل-دو برابر

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

خجالتی-کم رو-پرحیا

از تیپ کسی بودن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

ریش شدن-ریش ریش شدن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

چقال-مهمل بقال

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
تیار کردن-آماده کردن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

 

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

چشه ؟-او را چه شده ؟
بی ریخت کردن-کتک زدن

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

 

خودسر-گستاخ-سرکش

 

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

 

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

پیش بها-بیعانه

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

چِخ کردن-راندن سگ

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

ارواح شکمت-ارواح بابات

بد اخم-عبوس و ترشرو

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

چنبره زدن-حلقه زدن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

پُرتابل-قابل حمل

باش !-نگاه کن-ببین
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

ذلیل‌شده

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

تل انبار-توده-انباشته

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

با متانت-با وقار

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
پات-بی آبرو-بی تربیت
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

تلمبار- تل انبار

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

 

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

 

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

خشخاشی-نان خشخاش زده

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
 

دانه دانه-یک یک

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

رد پا-جای پا-اثر
پُف-فوت-ورم-آماس

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

بغداد خراب-شکم گرسنه

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

تر دماغ-سرحال-شنگول

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

جَفت-چوب بست انگور

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

دست پیش-گدا

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

ار زبان کسی-از قول کسی

جاهل پسند-چیزی که جوان

داشتن-مشغول بودن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

 
 

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

دوام کردن-دوام آوردن

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

 
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

افسارگسیخته(سرکش)

خودفروش-فاحشه-خائن

جاکش-پا انداز-دلال محبت

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

چرمی-از جنس چرم

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

جن بو داده-نوعی دشنام است

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

حرف-سخن-گفتار-کلام

این سفر(این بار)

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

جاهل پسند-چیزی که جوان

توجیهی-برنامه های توضیحی

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

پیشنهاد-طرح

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

جملگی-تمامن-سراسر

ابوقراضه-ابوطیاره

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

اله و بله-چنین و چنان

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

با محبت-زود جوش و مهربان

پیر شَوی-عمرت دراز باد
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
 

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

داو-نوبت بازی

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

حلق آویز-به دار کشیده

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

 
آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

پینه-وصله-پوست سخت شده

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

 

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

چینه-دیوار گلی

خوره-جذام-آکله

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب
انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

پر و پخش-پراکنده

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

آهو چشم(معشوق، شاهد)

اروای ننه‌ات-ارواح بابات
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

چماق-چوبدست-گرز

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

خورده برده-ملاخظه و پروا

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

پیاله فروشی-میخانه

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

خرج راه-هزینه ی سفر

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

 

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور
بنده منزل-خانه ی من

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

از زورِ-از شدت-از بسیاری

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

حرف پوچ-سخن بی معنی

حبف و میل-ریخت و پاش

جا در جا-فورن-جا به جا

 

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

حاضر و آماده-آماده

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)
 

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

خرس-چاق و درشت-تنومند

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

اوضاع احوال-وضع و حال

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
 

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

دله بازی-رفتار آدم دله

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

آکَل(آقای کربلایی)

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

باربند-جای نهادن و بستن بار

دزدی گرگی-دله دزدی

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
دو شاخ-دارای دو شقه

حاضر و آماده-آماده

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

خش افتادن-خراش افتادن

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

راه راه-دارای خطوط موازی

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

چیلی-بدبیاری

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

زبیل-آشغال-زباله

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

تشریف داشتن-حضور داشتن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

 

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

 
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

پشم و پیله-ریش

جگری-به رنگ جگر

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

راپرتچی-گزارش دهنده

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

 

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

زاچ-زائو

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

ژله-لرزانک

افسارگسیخته(سرکش)

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

خیره-بی شرم-پر رو

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

چاک زدن-نگا. چاک دادن

دولابچه-کمد کوچک

چماق-چوبدست-گرز

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

 

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

خوش منظره-خوش نما-زیبا

دُنگی-دانگی

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

 
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

چار میخ-اذیت و آزار سخت
از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

چموش-سرکش-یکدنده

دو کرپا-چمباتمه

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

باجی-خواهر-زن ناشناس

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

 

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
پر و بال-امکان-فرصت

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

پا شدن-از جا برخاستن

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

حق التدریس-مزد آموزگار

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

آب و خاک-میهن-دیار

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

 

در چاه افتادن-فریب خوردن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

 

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

 

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

تو دار-راز نگهدار

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

توالت کردن-آرایش کردن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

دک و دهن-دک و پوز

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

پا سوز-عاشق شیفته

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

خُردینه-بچه ی خردسال

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

پُخت کردن-پختن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

دوری-ظرف غذاخوری پهن

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

جزغاله-سوخته-زغال شده

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

دلقک بازی-مسخره بازی

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

دو دل-مردد-بی تصمیم

چینی بند-چینی بند زن

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

جور به جور-نگا. جوراجور

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

Related posts