بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
چشم واسوخته-چشم برتافته
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
بار سرکه- ترش ابرو
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
خُردینه-بچه ی خردسال
پا خوردن-فریب خوردن
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
ارزانی(بخشیدن، دادن)
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
حاضر و آماده-آماده
پر افاده-متکبر-مغرور
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
خفه خون-خفقان
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
دندان شکن-قاطع-محکم
بابا بزرگ-پدر بزرگ
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
ارواح شکمت(ارواح بابات)
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
زرد گوش-بی رگ-ترسو
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
تار-از محلی راندن
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
ز ِله-ستوه-عجز
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
حبه کردن-دانه دانه کردن
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
چاقالو-چاق-فربه
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
بی در رو-بن بست
جاهل پسند-چیزی که جوان
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
تو پوزی-تو دهنی
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
چشم باباقوری-نابینا-کور
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
دستکاری-دست بردن در چیزی
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
پاشیر-گودال پای شیر آب
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
خاطره-یادگار
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
دوش فروش-ربا خوار
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
توان هماوردی با کسی را داشتن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
در ثانی-ثانیا-دوم
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
پارو-زن پیر
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
زار زدن-سخت گریه کردن
زبان پس قفا-نوعی گل است
تته پته-لکنت زبان
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
پیش کنار-بیضه-خایه
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
حساب کشیدن-حساب خواستن
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
خربان-صاحب خر-خرکچی
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
دال به دال-پشت سر هم
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
آهو چشم-معشوق-شاهد
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
دست باف-بافته با دست
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
چاچول-حقه باز-شارلاتان
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
پوز زدن-دهان زدن
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
پیاله فروش-میخانه چی
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
جَفت-چوب بست انگور
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
پیه سوز- پی سوز
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
درق دروق-درق درق
دست آموز کردن-تربیت کردن
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
زاهرو-دالان-سرسرا
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
ته نشین شدن-رسوب کردن
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
راست روده شدن-اسهال گرفتن
زیر تشکی-رشوه
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
احتیاطی-نجس-ناپاک
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
خواب و خوراک-خورد و خواب
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
پله خوردن-دارای پله بودن
حمله گرفتن-غش کردن
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
خانه یکی-صمیمی و یکدل
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
چین و چوروک-چین و شکن
زار-نا به سامان-خراب-بد
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
پیش پیشکی-از پیش
رشوه گرفتن-رشوه خواری
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
احتیاطی-نجس-ناپاک
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
بازداشتگاه-زندان موقت
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
دوام کردن-دوام آوردن
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
جمع کردن-گرد آوردن
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
دور دست-جایی دور
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
آفتابزردی(غروب آفتاب)
آتشِ بسته-طلا
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
پهن شدن آفتاب-روز شدن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
دسته پل-الک دولک
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
ریختگی-ریزش
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
آب آتش زده(اشک)
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
آب آتش زده-اشک
بی تفاوت-بی اعتنا
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
پیش پیش-جلو جلو
تنگ بودن وقت-دیر شدن
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
پر بدک-خیلی بد
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
پا بَد-بد قدم
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
بُراق-خشمگین-عصبانی
چغل خوری-سخن چینی
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
دوا درمان-مداوا-معالجه
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
بیخ خِر-بیخ گلو
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
پشمالو-دارای موهای بسیار
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
پشته کردن-روی هم انباشتن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
آبِ دندان-حریف ساده
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
دست آموز-تربیت شده-آموخته
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
تل انبار-توده-انباشته
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
تیر کردن-نشان کردن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
اهل آن کار (کار بد)
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
انسان بودن-شریف و درست بودن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
ریش توپی-ریش تپه
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
دندان شکن-قاطع-محکم
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
خداحافظی کردن-به درود گفتن
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
دک و دنده-بالا تنه
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
داغان-از هم پاشیده-پریشان
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
حرص خوردن-عصبانی شدن
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
روده دراز-پر حرف-وراج
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
اجاق-دودمان
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
جوشی شدن-عصبانی شدن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
پاگون-سردوشی
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
رکاب دادن-راهی جایی شدن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
ادرار کوچک(شاش)
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
فرسوده و خراب شدن
خودفروش-فاحشه-خائن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
دست خوش !-آفرین
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
رو شور-سفیداب
چار راه-محل تقاطع دو راه
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
ته ریش-ریش اندک
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
حضوری-رو در رو
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
چنار امام زاده صالح-متلک بد
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
چُرت-خواب کوتاه
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
به باد دادن- باد دادن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
پا پتی-پا برهنه
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
چراغانی کردن-جشن گرفتن
تک و تا-جنب و جوش
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
با کسی بحث و مجادله کردن
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
تپل مپل-چاق و چله
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
آکِله(جذام، زن سلیطه)
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها