کاملترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار فارسی قسمت دهم

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

پَلِه-پول

دایی اوغلی-پسر دایی

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

زود رنج-نازک دل-حساس

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

 
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

فرض کنیم که

دلداری دادن-تسلی دادن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

خود را بستن-پول دار شدن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

بیا بیا- برو برو

آمده(شوخی و لطیفه)

اسب چوبین(تابوت)

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

چلاق شده-نوعی نفرین است

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

پَلِه-پول

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

چسبیدن-لذت دادن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

شعله‌ی آتش

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

ته خوار-بچه باز

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

پنج تن آل عبا- پنج تن

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

چنبره زدن-حلقه زدن

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

چشم و همچشمی-رقابت

الحق-به‌راستی-حقیقتن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

چِخی-سگ

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

دان-دانه-چینه

چنار عباس علی-متلک بد

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

بد گل-زشت-بد ترکیب

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

خاک به دهنم-زبانم لال

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

 
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
خایه-بیضه-جرات

دقه-دقیقه

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

زاهرو-دالان-سرسرا

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

بالا آوردن-استفراغ کردن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

چی-چه-چیز

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

پیاله زدن-می نوشیدن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

 
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

ریق افتادن-ریغ افتادن

 

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

 

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

آب آتش مزاج(می سرخ)

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

چلو-برنج آب کشیده

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

ار زبان کسی(از قول کسی)

دست زدن-لمس کردن
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

چار راه-محل تقاطع دو راه

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

دل کسی آمدن-دل آمدن

 

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
چهار چوب-محدوده-قاب

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
جن بو داده-نوعی دشنام است

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

 
 

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

 

دست فروشی-شغل دست فروش

اطفال باغ(گل‌های تازه)

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

 

خونسرد-آرام-بی خیال

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

پیشنهاد-طرح

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

بچگی کردن-بیخردانه

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

دور و دراز-فراخ و وسیع

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

خودآموز-بدون آموزگار

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

آب نخوردن(درنگ نکردن)

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

اُرُسی-کفش

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

چار دستی-قمار چهار نفری

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

آتشی شدن-از کوره در رفتن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

در چاه افتادن-فریب خوردن

روغن زرد-روغن حیوانی

ریق زدن-ریغ زدن

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

 
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

حق گرفتن-نگا. حق بردن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

بند کردن-محکم کردن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

خایه-بیضه-جرات

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

ریختگی-ریزش

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

دزد و دغل-نادرست و مکار

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

پینه زدن-وصله کردن

 
بادپا-تند رو-تیز تک

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

دل قرصی-اطمینان

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

تیر کردن-نشان کردن

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

 
اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

 

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

زبان تر کردن-سخن گفتن
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

پاتال-سالخورده-پیر

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)
چشم و همچشمی-رقابت

دست فرمان-مهارت در رانندگی

خش افتادن-خراش افتادن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

باد خوردن-هوا خوردن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

افتاده(فروتن، متواضع)

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

پوشک-کهنه ی بچه

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

افسارگسیخته(سرکش)

زیر جلکی-پنهانی

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

دُنگی-دانگی

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

حاملگی-آبستنی

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

بنا-قرار

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

خرمن-انبوه و پرپشت

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

چشم و ابرو-زیبایی چهره
 

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

آتشی شدن-از کوره در رفتن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

 
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
آن سفر-آن بار-آن دفعه

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

دام پزشک-پزشک حیوانات

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)
آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی
جان جان-معشوق-محبوب

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

تپه ماهور-زمین ناهموار

دان دان-متفرق و پراکنده

 

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
حاجی خرناس-لولو

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

تپل مپل-چاق و چله

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

چله-چاق-چرب و چیلی

حشری-شهوت ران-پر شهوت

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

دله بازی-رفتار آدم دله

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

آب شیراز(شراب)

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

 

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

ارزانی-بخشیدن-دادن

بابت-مورد-زمینه-موضوع

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

 

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

بی چیز-تهی دست-فقیر
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)
اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

 

چرند گو-یاوه گو

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
خاک بر سری-بی آبرویی

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

زبانی-شفاهی

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

پا به فرار گذاشتن-گریختن

 
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

دبنگ-احمق-کودن

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

دیر کردن-تاخیر کردن

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

دانه دانه-یک یک

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

دک و دهن-دک و پوز

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

از سر نو(دوباره)

 

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

حرص خوردن-عصبانی شدن

 

خیره-بی شرم-پر رو

 

پر روده-پرچانه-روده دراز

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

فرسوده و خراب شدن

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

 
بی ریخت کردن-کتک زدن
 

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

 

چار راه-محل تقاطع دو راه

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

پشتک-پرش از پشت

توان انجام کاری را داشتن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

چول-بیابان

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

دسته پل-الک دولک

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

چوغ-چوب

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

دنباله رو-پی رو-مقلد

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

خوش بنیه-سالم و قوی

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

 
تیر کردن-نشان کردن

زاق-چشم زاغ چشم

دو لبه-دارای لب کلفت

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

ادرار کوچک(شاش)

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

دستِ راست-سمت راست

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

دار کشیدن-دار زدن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

به پول رساندن-فروختن

حساب کشیدن-حساب خواستن
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

چاره ساز-خداوند

چیز خور-مسموم شده

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
پزا-زود پخت شونده
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

دمرو-کسی که دمر خوابیده

دسته-جمعیت سینه زن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

 

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

بدلی-تقلبی-جنس بد

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

 
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
 

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

بد قماش-بد جنس-خبیث

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

پیش کنار-بیضه-خایه

چروکیدن-چین دار شدن

 

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

از ته دل(از سر صدق و صفا)

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

دال به دال-پشت سر هم

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

حاشیه دار-کناره دار

 
 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

ته بر کردن-از ته بریدن

دور دست-جایی دور

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

جز و ولز-نگا. جز و وز

حسرت به دلی-آرزومندی شدید
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

ددر رفتن-بیرون رفتن

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

دبه-ظرف-کوزه

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

چروک انداختن-چین انداختن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

خبر چین-سخن چین-جاسوس

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

 

احدالناس(کسی، فردی)

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

بخت-شانس-اقبال-شوهر

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

چغل خور-سخن چین

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

تلخه-تریاک-سوخته

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

بی اشتها-بی میل به غذا

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

چروک-چین و شکن

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

آکِله(جذام، زن سلیطه)

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

افسارگسیخته-سرکش

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

چغل خوری-سخن چینی

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

خاور زمین-قاره ی آسیا

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

چار راه-محل تقاطع دو راه

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

خلاف-جرم

 

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

 

خیط شدن-نگا. خیت شدن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

جهود ی-هودی-مقتصد

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

Related posts