لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 207

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

خال مَخال-خال خال

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

رایانه-کامپیوتر

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

پا برهنه-بدون کفش

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

 

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

 

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

 

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

دزد و دغل-نادرست و مکار

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

آبدست-ماهر-استاد

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

 
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

چِخ کردن-راندن سگ

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
دلچسب-دلپذیر-مقبول

دست خوش !-آفرین

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

پس افتاده-بچه ی کسی

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

دایی اوغلی-پسر دایی

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
 

روده درازی-پرحرفی-وراجی

چاخان پاخان-دروغ

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

دزد و دغل-نادرست و مکار

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

حُقه-زرنگ و ناقلا

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

حرف گوش کن-حرف شنو

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

 

حیوونی-نگا. حیوانکی

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
باریک-دقیق-حساس

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

آشغالی-سپور
 

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

دور از شما ب-لانسبت

چنار عباس علی-متلک بد

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

تته پته-لکنت زبان

اُق زدن(بالا آوردن)

 

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

باهاس-باید-بایست

از زبان افتادن(لال شدن)

پُرتابل-قابل حمل

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

 

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

زبان تر کردن-سخن گفتن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

 

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

 

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

 

خودی-آشنا

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

 
پاتی کردن-باد دادن خرمن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

پیشی-گربه در زبان کودکان

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

پس افتاده-بچه ی کسی

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

حمامی-گرمابه دار

خبره-ماهر-استاد

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

 

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

چش-چشم

 

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

جبهه-میدان جنگ

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

جان جانی-صمیمی-یکدل

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

چشم گود شدن-لاغر شدن

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

آبِ دندان-حریف ساده

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
دیر کردن-تاخیر کردن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

آب تاختن(پیشاب کردن)

خال-نقطه ی سیاه-لکه

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

پا-حریف

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

 

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

آواز دادن(خواستن)

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
خدابیامرزی-درخواست بخشش

جا در جا-فورن-جا به جا

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

زیر پوش-جامه ی زیرین

بازار کوفه- بازار شام

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

خالی خالی-بدون چیز دیگری

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

خداحافظی کردن-به درود گفتن

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

زیر جامه-زیر شلواری

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

زیر جامه-زیر شلواری

دزدیده-دزدکی

چشم دریده-خیره-درآمده

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

 

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

دل و دماغ-دل و حوصله

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

چرس رفتن-حشیش کشیدن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

زبیل-آشغال-زباله

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

آبِ خشک-آب بسته

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

خدا-بسیار زیاد-فراوان

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

چُغُل-سخن چین

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

دارا-ثروتمند

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

باب-مرسوم-معمول

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

حرف-سخن-گفتار-کلام

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

دو به دو-دو تا دو تا

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

چماق-چوبدست-گرز

پیمانی-استخدام غیر رسمی

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

دستِ راست-سمت راست

برو برگرد-چون و چرا

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

دوبلور-دوبله کننده

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

حظ کردن-لذت بردن

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

پا منبری-شاگرد روضه خوان

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

این خاکدان-دنیا

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

 

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

رستم صولت-رستم در حمام

چموش-سرکش-یکدنده

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

تپق-گرفتگی زبان

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

بَر و بیابان-دشت و صحرا

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

خبرکش-سخن چین

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

پول چای دادن-انعام دادن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

دمدمی مزاج-دمدمی

اشک تمساح-گریه ی دروغین

جملگی-تمامن-سراسر

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

این سفر-این بار

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

بی سکه-بی اعتبار

 

خایه دار-با جرات-شجاع

 
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

ار زبان کسی-از قول کسی

 

چایمان-سرما خوردگی

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

زیر جلی-پنهانی-آهسته

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

بابت-مورد-زمینه-موضوع

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

 

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

بی در رو-بن بست
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

چیلی-بدبیاری

آمده(شوخی و لطیفه)

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

 

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

 

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

دو دو کردن-دویدن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

 

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)
تلمبار- تل انبار
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
زن بردن-همسر گرفتن مرد

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

 
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
پشته کردن-روی هم انباشتن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

پکاندن-ترکاندن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
خارشک-مردم آزار-سادیست

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

حیوانی-نگا. حیوانکی

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

 

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

زبان گز-چیز تند و تیز

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

چنگولک-سست و ضعیف

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

حظ کردن-لذت بردن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

 

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

اجابت کردن معده-قضای حاجت

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

در دست-آماده-حاضر

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

آخرین تحویل(قیامت)

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

خوش بنیه-سالم و قوی

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

آزگار(زمان دراز)
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

آبِ خشک-آب بسته

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

دلقک بازی-مسخره بازی

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

 

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

زاق-چشم زاغ چشم

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

رودرواسی-رودربایستی

درخت اگر-امید پوچ و واهی

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
 

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
پی گرفتن-دنبال کردن کار

دندان عاریه-دندان مصنوعی

در دار-دارای سرپوش

آمدن-آغاز به کاری کردن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

 

روده درازی-پرحرفی-وراجی

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

زیر آبی-زیرآبکی

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

دل کسی آمدن-دل آمدن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق
 

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

 
آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

رفتگر-سپور-آشغالی

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

دلِی دلِی-حاشا-انکار
زاق-چشم زاغ چشم

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

 

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

چس خوری-خست-بخل
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

 

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

چماق-چوبدست-گرز

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

 

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

رو انداز-لحاف

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

بر پا شدن-ایجاد شدن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

 

بید خورده-کهنه و فرسوده

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

دست پیش-گدا

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن
زانویی-زانو

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

بامب-توسری

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
 

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

Related posts