واقعیاتی جالب و خواندنی در مورد مینی سریال «چرنوبیل» و ماجرای واقعی آن [قسمت دوم]

مینی سریال «چرنوبیل» (Chernobyl) سریالی ۵ قسمتی ساخته شبکه HBO بود که بسیاری رو در سراسر جهان غافلگیر کرده و حتی در سایت سینمایی مشهور IMDb نمره بالاتری از «بازی تاج و تخت» و «بریکینگ بد» بدست آورده. این سریال کوتاه به اتفاقات پس از ماجرای فاجعه هسته ای چرنوبیل که در ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ اتفاق افتاد می پردازه. سریال «چرنوبیل» به وسیله بسیاری در غرب مورد ستایش قرار گرفته و اونو یه تصویرسازی ترسناک اما واقع گرایانه از کسایی توصیف کردن که واسه نجات جهان از تشعشعات سمی به وجود اومده به وسیله انفجار رآکتور شماره چهار این نیروگاه در دو جبهه متفاوت مقابله می کردن.

اما واقعیت تاریخی این سریال به وسیله دولت روسیه به رقابت کشیده شده طوری که مقامات روسی گفتن که اونا هم روایت خود از این ماجرا رو به شکل یه سریال به تصویر می کشن که در اون انفجار در این رآکتور به نقشه خرابکارانه یه عامل سازمان سیا برمیگرده. در ادامه این مطلب می خوایم به جزییاتی باحال در مورد شخصیتای اصلی و اتفاقاتی در که واقعا ماجرا براشون اتفاق افتاد بپردازیم.

قسمت اول این مطلب رو از راه این لینک بخونین.

بوریس شربینا: معاوننخست وزیر

چیزی که در سریال می بینیم…

 

بوریس شربینا، معاون وقتنخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی از طرف کرملین مامور می شه که رهبری کمیسیون دولت واسه حل بحران انفجار هسته ای چرنوبیل رو رو دوش بگیره.
در سریال «چرنوبیل» تماشاگر همکاری غیرقابل باور شربینا، با بازی استلان اسکارشگارد، و والری لگاسوف هستیم.
بعد از مخالفتایی با صحبتای لگاسوف و تهدید به اعدام کردن و پرت کردنش از هلی کوپتر نظامی در اول همراهی شون، شربینا کم کم با لگاسوف رفتار خیلی با احترام ای داشته و در آخر مانند دو دوست با هم همکاری می کنن.

اون در اول می خواد عواقب این فاجعه رو طوری جلوه دهد که انتقادی مواجه روسای اون در دولت نبوده و واقعیت ماجرا لاپوشانی شه اما کم کم به این باور می رسه که انجام این کار تنها لازمه دروغگویی در مقیاسی ناجوانمردانه س. اسکارشگارد درباره شخصیت شربینا در سریال میگه: «بوریس یه مرد خشن و فریاد زن بدنام بود که فرستاده شده بود تا با فریاد زدن بر سر مردم مشکل رو حل کنه.
اما اون می دونست که نمیشه اونطور که سلسله مراتب قدرت شوروی میخواس چرنوبیل رو مخفی نگه داشت: اینکه سیستم ً بی اشکال اونا شکست خورده».

چیزی که در واقعیت اتفاق افتاد…

بعد از اتفاق افتادن انفجار چرنوبیل، بوریس شربینا که واسه یه سفر تجاری به سیبری رفته بود به مسکو فرا خونده شد.
اون حدود ساعت ۸ شب روز ۲۶ آوریل و تنها ۱۸ ساعت پس از انفجار به شهر پریپرَت رفت، جایی که کارکنان نیروگاه هسته ای چرنوبیل در اون زندگی می کردن. برخلاف گفته های اسکارشگارد در مورد این شخصیت اما می گن که شربینا شخص آروم و مورد احترامی بوده و قسمت بزرگی از زندگی اش رو در آب و هوای سرد و خشن سیبری گذرونده بود. اون به خاطر رفت و آمدهایش به سیبری به عنوان یه مامور بلند پایه دولتی آشنایی کافی با صنعت نفت و گاز داشت اما چیز زیادی در مورد انرژی هسته ای نمی دونست، چیزی که در سریال «چرنوبیل» هم به اون اشاره می شه.

در یکی از سکانسای سریال تماشاگر پرواز شربینا همراه با لگاسوف از مسکو به چرنوبیل هستیم، جایی که لگاسوف اونو با چگونگی کارکرد واکنشای هسته ای آشنا می کنه.
به احتمال فراوون در واقعیت هم لگاسوف اونو با اصول انرژی هسته ای آشنا کرده اما این کار در راه پرواز با هلی کوپتر از مسکو به چرنوبیل انجام نشده. راه ۴۳۳ مایلی بین مسکو و چرنوبیل بسیار طولانی بوده و نمی تونسته با هلی کوپتر طی شده باشه و در واقعیت ماجرا این دو سوار بر هواپیما خود رو به کیف رسونده و بعد با خودرو به چرنوبیل رسیدن. طبیعت آروم شربینا در ترکیب با این واقعیت که لگاسوف یکی از مورد احترام ترین اعضای آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی بود، احتمال اینکه ایشون لگاسوف رو تهدید به پرت کردن از هلی کوپتر کرده باشه خیلی کم می کنه.

لگاسوف همون اول به شربینا میگه که به خاطر قرار گرفتن در برابر تشعشات هسته ای خیلی زودتر از اون چیزی که فکر میکنه خواهد مرد و در اپیزود پایانی هم می بینیم که بعد از سرفه کردن، لکه های خون روی دستمالش رو به لگاسوف نشون میده که حقیقت داشتن پیش بینی لگاسوف رو تایید می کنه.شربینا، برخلاف لگاسوف، تا ۲۲ آگوست ۱۹۹۰ زندگی کرد و در آخر در مسکو درگذشت. اما به دلیل قانونی که در سال ۱۹۸۸ تصویب شد و پزشکان رو از اعلام مرگ افراد در اثر تشعشعات رادیو اکتیو منع می کرد، معلوم نیس که دلیل مرگ ایشون به خاطر قرار گرفتن در برابر تشعشعات هسته ای انفجار چرنوبیل بوده یا خیر هر چند این موضوع بسیار محتمل به نظر می رسه.

غواصان شجاعی که گفته شد خواهند مرد

چیزی که در سریال می بینیم…

 

 

در سریال «چرنوبیل» جربزه و فداکاری ۳ مهندسی که قبول می کنن به فضای پر از آب زیر رآکتور برن یکی از داستانی ترین سکانسای سریاله. مقامات رسمی به گروهی از کارگران و مهندسان نیروگاه می گن که احتمال انفجار نزدیک الوقوع دومی هست و سه نفر داوطلب می شن که واسه جلوگیری از مرگ میلیونا نفر جون خود رو به خطر بندازن. در این اپیزود، شخصیت اولکسی آنانکو و دو مهندس دیگه به اسمای والری بسپاکوف و بوریس بارانوف، تلاش می کنن مخزنای آبی که ۱۰ فوت پایین تر از رآکتور در حال سوختن قرار دارن رو خالی کنن.

مطلب دیگر :   نگاهی به فیلم تیغ و ترمه: شلم شوربای پوراحمد [فجر ۹۷]

کارشناسان هسته ای از این ترس داشتن که در صورت عبور سوخت رادیو اکتیو بسیار داغ از لایه بتنی زیر رآکتور و عکس العمل نشون دادن اون پس از ترکیب با آب موجود در این تانکرها، تماشاگر انفجاری بزرگ تر و بسیار خطرناک تر باشن. این سه مهندس فقط با لوازم غواصی و سیستم تنفسی معمولی از راه پر از آب شده خود رو به محل مورد نظر می رسونن. با کمک چراغ قوهای دستی اونا موفق می شن قفل مخازن آب رو در تاریکی پیدا کرده و در آخر اونا رو باز کنن.

چیزی که در واقعیت اتفاق افتاد…

 

اولکسی آنانکو که حالا ۵۹ سال داره و تو یه آپارتمون یه خوابه ساده در دامنه های شهر کیف، اوکراین زندگی می کنه اصرار داره که کار اون و دو مهندس دیگه قهرمانانه و شجاعانه نبوده. بر خلاف ترس از انفجار دوم، بزرگی عواقب اون در اون زمان نامشخص بود. ایشون در این باره اینجور میگه: «هیچ وقت حس قهرمون بودن نداشتم. من داشتم وظیفه ام رو انجام می دادم. به من دستور داده شد که اونجا بروم و من هم رفتم. اصلاً نمی ترسیدم». اون میگه سه مهندسی که در سریال واسه یه عملیات شبه خودکشی داوطلب می شن در اول بدون اینکه در مورد خطراتی که ممکنه واسه اونا باشه، دستور مافوقای خود رو اطاعت کردن: «خیلی زود سروصدایی رو شنیدم که نشون می داد آب در حال نشت کردنه. عجیب بود».

اما اون پس از دیدن سکانس مربوط به خود و همراهانش در سریال، به چند مورد اشتباه اشاره میکنه. اون در اشاره به کپسولای اکسیژن موجود در این سکانس میگه: «ما اونا رو نداشتیم و سریع تر از اون [اون چیزی که در سریال دیده می شه] حرکت می کردیم. به چه دلیل سریع تر؟ چون اگه آهسته می رفتی، دُز تشعشعات جذب شده بیشتر می بود». بر خلاف حمل کردن دو دستگاه دوسیمتر یا همون تشعشع سنج با خود، آنانکو میگه که مقدار دقیق تشعشعاتی که بدنش درزمان این عملیات دریافت کرده رو به یاد نمی آورد و میگه: «این بدون معناست که زیاد بالا نبوده». از اون سه مهندس، بسپالوف هم هنوز زنده س و در همون محل زندگی آنانکو سکونت داره.

بارانوف اما در سال ۲۰۰۵ درگذشت. آنانکو پس از ماموریت خطرناک خود با مشکلات جدی مربوط به سلامتی اش مواجه نشده و تا سال ۲۰۱۷ به کارش در نیروگاهای هسته ای ادامه داد. ایشون در آخر به دلیل یه تصادف شدید خودرویی که یه ماه اونو به کما برده و حافظه اش رو تحت تاثیر قرار داد مجبور به بازنشست شدن از کارش شد.
آنانکو از اتحاد جماهیر شوروی و دولت اوکرایت مدال جربزه دریافت کرده و حالا ماهیانه یه مستمری دولتی در حدود ۴۱۷ دلار ماهانه دریافت می کنه.

۴۰۰ معدنکاری که زیر رآکتور تونل حفر کردن

اون چیزی که در سریال می بینیم…

تیمی از ۴۰۰ معدنکار واسه کمک به عملیات جلوگیری از ذوب شدن کامل رآکتور به محل نیروگاه فرا میگن. این مردان پردل و جربزه یه تونل بزرگ زیر رآکتور در حال ذوب شدن حفر می کنن تا فضایی واسه مبدل گرمایی ایجاد کنن. اونا تلاش دارن از نفوذ اورانیوم به درون آبای زیرزمینی و در ادامه دریای سیاه که می تونه کل اروپا رو تحت تاثیر بذاره جلوگیری کنن. در سکانسای ترسناک دیده می شه که معدنکاران به صورت شبانه روزی در گرمای کباب کننده مشغول حفر تونل هستن. در تیتراژ اپیزود پایانی سریال «چرنوبیل» می گن که ۱۰۰ نفر از این معدنکاران قبل از رسیدن به سن ۴۰ سالگی می میرن.

اون چیزی که در واقعیت اتفاق افتاد…

سکانسایی که گفته شد بیشتر براساس واقعیت ساخته شدن. این معدنکاران به مدت یه ماه شبونه روز کار کرده و در دمای ۵۰ درجه سانتیگراد بدون سیستم تهویه واسه ساخت یه تونل ۱۵۰ متری تلاش می کردن. در سریال می بینیم که این افراد واسه فرار از گرما، معدود لباسای حفاظتی شون رو هم از تن درآورده، تنها کفش هاشون رو به پا دارن و به عبارت ساده به طور کاملً لخت کار می کنن. شاید این صحنه براتون دراماتیزه کردن داستان واقعی به نظر برسه اما در کمال ناباوری باید بدونین که این موضوع هم صحت داشته.
اسولتانا الکسیویچ در کتاب خود با عنوان «صداهایی از چرنوبیل» (Voices From Chernobyl) که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد اینجور میگه: «اونا اون زیر لخت بودن با دمایی که به ۵۰ درجه سانتیگراد می رسید، در حالی که روی چهار دست و پاشون راه می رفتن گاریای کوچیک رو هل می دادن».

هم اینکه این ادعا که از هر ۴ معدنکار حاضر در این حماسه ۱ نفر قبل از رسیدن به سن ۴۰ سالگی جانش رو از دست داده هم راسته. نکته تراژیک اینه که رد و بدل کردن کننده گرمایی که معدنکاران واسه ساخت اون جانشون رو به خطر انداختن هیچ وقت نصب نشد چون دمای رآکتور بدون نیاز به اون کم شد.
یکی از این معدنکاران در مورد ماموریت شجاعانه اعضای گروه اینجور گفته: «شاید گناه باشه که اینجور بگیم اما دوران عجیب ای بود. نمی خواستم اون مکان رو ترک کنم. اون [تونل] چیزی بود که ما رو به هم نزدیک ساخته بود».

ادامه داره…

Related posts