تئوریها و مکاتب اخلاق
مطالعه تئوریهای اخلاقی، قالبی منطقی جهت فهم ابعاد رفتار انسان فراهم میکند و به شناخت مسائل دشوار اخلاقی کمک میکند و ابزاری جهت حل مسائل ایجاد می نماید. بررسی مکاتب مختلف اخلاقی نشان می دهد که مجموعه ارزشها و بافت و ترکیب آنها بیش از هر چیز، نتیجه مبانی جهان شناسی و انسان شناسی آنهاست و آگاهی انسان از مبانی و اعتبار قواعد و معیارهای اخلاقی که جهت و روش زندگی او را تعیین میکنند، مهمترین نیاز درون ذاتی هر فرد بوده و حائز اهمیت بسیاری است (السد، 1379). اینک دو گروه ازمکاتب اخلاقی به اجمال مورد اشاره قرار میگیرد:
2-1-3-1- مکاتب واقعگرا
واقعگرایان اخلاقی بر این باورند که احکام اخلاقی، گزارههای صادق اند. آنان مدعی آنند که آدمیان اغلب در مقام ارائه و بیان آن احکامند. بعلاوه واقعگرایان اخلاقی این عقیده را که گزارهها و احکام اخلاقی و یا توجیه آنها در ابتدا به باورها و احساسات گوینده و اظهار کننده آن احکام و نیز آداب و رسوم جاری در فرهنگ آنان وابسته است را نمیپذیرند. واقعگرایی اخلاقی اصرار می ورزد که واقعیات اخلاقی به طور مستقل از باورهای اخلاقی ما وجود دارند و تعیین میکنند که آن باورها صادق اند یا کاذب (ناوتن، 1380) . مکاتبی که بر این عقیده هستند که گزارههای اخلاقی اخباری هستند یعنی ما بتوانیم به وسیله آنها از عالم واقع و خارج حکایت نماییم، واقعگرا میباشند(مصباحیزدی، 1384). به طور مثال اگر هدف اخلاق را قرب الهی بدانیم چنانچه رفتاری یا صفتی با این هدف رابطه مثبت داشته باشد میگوییم این کار یا صفت خوب است و اگر رابطه منفی باشد میگوییم بد است و در صورتی که هیچ رابطهای میان آنها برقرار نباشد، میگوییم این کار از نظر اخلاقی نه خوب است و نه بد (حسینی،1383).
2-1-3-2- مکاتب غیرواقعگرا
مکاتبی که این باور را در خود داشته باشند که جملات اخلاقی، انشایی است یعنی این توان در آنها دیده نمیشود که عالم واقع یا عین را بتوانند توصیف نمایند به مکاتب غیرواقعگرا مشهورند. زیرا این مکاتب عاجز از این مسئله هستند که بتوانند به وسیله گزارههای اخلاقی انشایی به توصیف عالم واقع بپردازند (مصباحیزدی، 1384).
براساس معیار غیرواقعگرایی، چندین مکتب اخلاقی – از زمان یونان باستان تا دوران جدید – به وجود آمده است که عبارتند از: احساسگرایی، توصیهگرایی، قراردادگرایی و امر الهی. غیر واقعگرایی اخلاقی پیامدهای زیادی را به همراه دارد که یکی از آنها این است که این دیدگاه به نسبیگرایی بی حد و حصر کشیده میشوند؛ زیرا غیرواقعگرایی مبنا و پایگاه عینی و واقعی را برای اخلاق نمی پذیرد و از این جهت در این نظریه هر رفتاری میتواند به کمترین مناسبت مانند خوشایندی یا ناخوشایندی عامل آن، خوب یا بد به حساب آید. صدق و کذب ناپذیری نقد دیگری است که بر غیر واقعگرایان وارد است. یکی دیگر از نقدهای غیرواقعگرایی این است که این دیدگاه موجب میگردد تا معیاری برای معقولیت احکام اخلاقی نداشته باشیم. بی شک اگر نتوان احکام اخلاقی را با استدلال و برهان همراه کرد نمیتوان دیدگاهها و مکاتب اخلاقی مختلف را ارزش گذاری کرد. تبیین عقلانی احکام اخلاقی تنها در زمانی ممکن است که میان ارزشها و حقایق عینی رابطه ای منطقی برقرار باشد (رابرت، 1382).